
کلیم
غزل شمارهٔ ۴۹
۱
مرا ز زلف تو غیر از شکست و محنت نیست
بنای خانهٔ زنجیر بهر راحت نیست
۲
برهنه پای نخواهیم ماند، آبله هست
در آن دیار که کفشی به پای همت نیست
۳
چنین که قافلهٔ آه میرود به شتاب
به کشور اثرش فرصت اقامت نیست
۴
صفا در آخر بزم شراب اگر نبود
عجب مدار که ته شیشه بیکدورت نیست
۵
دوام روزهٔ زاهد نه از برای خداست
که طفل طبعش قادر به ترک عادت نیست
۶
اثر اگر نبود با دعای من سهل است
همین بس است که شرمندهٔ اجابت نیست
۷
به نزد من که به آزار کس دلیر نیم
اگر چه کشتن شمع است بیشجاعت نیست
۸
سخن فروشی، فرزند خود فروختن است
کسیکه لاف سخن زد اهل ز غیرت نیست
۹
دکان شعر به بازار امتیاز کلیم
توان گشود ولیکن ز شرم رخصت نیست
تصاویر و صوت


نظرات