کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۵۰۹

۱

نه همین می رمد آن نوگل خندان از من

می کشد خار درین بادیه دامان از من

۲

با من آمیزش او الفت موج است و کنار

روز و شب با من و پیوسته گریزان از من

۳

قمری ریخته بالم به پناه که روم

تا بکی سرکشی سرو خرامان از من

۴

بتکلم، بخموشی، به تبسم، به نگاه

می توان برد بهر شیوه دل آسان از من

۵

نیست پرهیز من از زهد که خاکم بر سر

ترسم آلوده شود دامن عصیان از من

۶

اشک بیهوده مریز این همه از دیده کلیم

گرد غم را نتوان شست به طوفان از من

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
وحید
۱۴۰۲/۰۹/۱۷ - ۰۷:۱۳:۳۹
گرچه مورم ولی آن حوصله با خود دارم که ببخشم، بود ار ملک سلیمان از من این بیت به نظرم جا افتاده