کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۵۲۰

۱

تا چند همچو سوفار خندان بخون نشستن

دلتنگ و روگشاده خود را بکار بستن

۲

گر از نسق فتاده است احوال ما چه نقصان

عقد گهر ز قیمت کی افتد از گسستن

۳

بیماری غم او آن ناتوانی آرد

کز ضعف کس نیارد پرهیز را شکستن

۴

از سیل گریه آخر دل را کدورت افزود

آورد روسیاهی آخر بآب شستن

۵

در گوشم این در پند، از پیر گوشه گیر است

دام است صحبت خلق باید زدام جستن

۶

گفتی کزین تک و دو کی می رسی بآرام

روزی که زی تیغش روزی شود نشستن

۷

در ملک خاکساری رسمی است اهل دل را

در صدر هر چه گم شد در آستانه جستن

۸

دنیا خیال و خوابیست، این خواب نزد دانا

آسایشی ندارد بهتر ز چشم بستن

۹

باشد کلیم اگرچه شیشه دل و تنک ظرف

چون توبه تاب دارد در بستن و شکستن

تصاویر و صوت

نظرات