کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۵۲۷

۱

چیست کارم، زخم کاری هر زمان برداشتن

وز خدنگ جور او زخم سنان برداشتن

۲

در کتاب صنع یزدانی خیانت کردنست

سرو من جزو کمر را از میان برداشتن

۳

می توانم آب بردارم ز جوی کهکشان

لیک نتوانم زخوان خلق نان برداشتن

۴

در ثبوت بردباری عاشقان را محضریست

چون هدف از هر ستمکاری نشان برداشتن

۵

کعبه عشق ترا خوف و خطر در راه نیست

آب اگر نبود توان ریگ روان برداشتن

۶

گر نباشم لایق برداشتن بفکن مرا

یکرهم از خاک خواری می توان برداشتن

۷

ضعف در بیماری عشقت بجائی می رسد

کاستین نتوان ز چشم خونفشان برداشتن

۸

کامجویان را گریزی نیست از جور سپهر

هر که گلچین بایدش از باغبان برداشتن

۹

بردباری چیست جور از دشمنان بردن کلیم

ورنه جان پروردنست از دوستان برداشتن

تصاویر و صوت

نظرات