کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۵۲۹

۱

نه گل شناسم و نه باغ و بوستان بی تو

که دیده در نگشاید بر این و آن بی تو

۲

ز خضر گیرم و بر خاک ریزم آبحیات

بزندگی شده ام بسکه سرگران بی تو

۳

درین بهار چو گل از سفر توهم باز آی

ببین چه می کند این چشم خونفشان بی تو

۴

گمان برند که من نیز با تو هم سفرم

چنین که می روم از خویش هر زمان بی تو

۵

طفیلئی که پس از میهمان بجا ماند

چه قدر دارد جان مانده آنچنان بی تو

۶

کجاست فرصت آن کز فراق شکوه کنم

بغیر نام تو نگذشته بر زبان بی تو

۷

همه ذخیره شبهای تیره روزی رفت

چو شمع سوخته شد مغز استخوان بی تو

۸

بجام و ساغر ما قطره ای نمی افتد

اگر نشاط ببارد ز آسمان بی تو

۹

تو همچو تیر ز کف جسته رفته ای و کلیم

بخود فرو شده چون حلقه کمان بی تو

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۳۲۱
دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۶۲۸
کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۶۶۴

نظرات