کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۵۴۴

۱

علاقه ام ز تو نگسسته وز حیات بریده

تو پا مکش ز سرم گر طبیب دست کشیده

۲

لبت بروی کسی وا نمی شود به تبسم

نمک فروش باین نخوت و غرور که دیده

۳

چنانکه سایه ز پرواز مرغ می رود از جا

مرا ربوده ز جا از رخم چو رنگ پریده

۴

اگر زدرد اسیران خویشتن نشد آگه

چراست زلف ترا پیچ و تاب مار گزیده

۵

کسیکه دیدن دردی است روشنائی چشمش

زمیل خار مغیلان بدیده سرمه کشیده

۶

زدرس و بحث چو کیفیتی نیافت بجا بود

کتاب داده اگر شیخ شهر و باده خریده

۷

ز کنجکاوی مژگان بچشم تو خوانم

کسی بغور سخن در جهان چو ما نرسیده

۸

باین طریق خرد آزموده تیغ زبان را

که ربط محکم خود راز گفتگوی بریده

۹

کلیم ناله ما کی رسد بگوش غرورش

کسیکه زاری دلها ز زلف خود نشنیده

تصاویر و صوت

کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۶۸۱

نظرات