
کلیم
غزل شمارهٔ ۵۴۶
۱
دل از غم بیش و کم تقدیر گذشته
وز نیک و بد عالم دلگیر گذشته
۲
پرواز وطن شیوه بال و پر من نیست
عمرم بغریبی چو پر تیر گذشته
۳
چون در نگری در کف شوریدگی ماست
سر رشته هر کار زتدبیر گذشته
۴
امروز بافسون وفا پیش سلامست
ترکی که زما دست بشمشیر گذشته
۵
در راه طلب همت این هر دو بلند است
آهم ز اثر، اشک ز تأثیر گذشته
۶
راه دل و جان غمزه او زد بنگاهی
یک ناوک کاری ز دو نخجیر گذشته
۷
خارم بجگر کاشته و داغ بسینه
در دل چو گل و لاله کشمیر گذشته
۸
در کوی جنون کلبه ما نیز نشان است
گامی دو سه از خانه زنجیر گذشته
۹
یکباره کلیم از لب و دندان تو دل کند
طفل هوسش زین شکر و شیر گذشته
نظرات