
کلیم
غزل شمارهٔ ۵۴۸
۱
کی صاحب همت ز جهان کام گرفته
عار آیدش، ار عبرت ایام گرفته
۲
هر چیز که دل باخت براهش به از آن برد
جان داده، ولی در عوض آرام گرفته
۳
معشوق در آغوش بود طالع ما را
اما ز لبش بوسه ز پیغام گرفته
۴
آگاه شود دل که بود کام جهان وام
چون باز دهد هر چه زایام گرفته
۵
با تیره درونان نتوانیم بسر برد
ما را که دل از همدمی جام گرفته
۶
صد شکر که دیدیم پریشان تری از خویش
زلف تو دل جمع ز ما وام گرفته
۷
زلفت بره هوش و خرد دام کشیده
چشم از دو طرف گوشه این دام گرفته
۸
دوران نبرد داده خود را بمدارا
نو کیسه حق خویش بابرام گرفته
۹
راضیست کلیم ار سخنش پست و بلندست
واپس ندهد هر چه ز الهام گرفته
تصاویر و صوت

نظرات