
کلیم
غزل شمارهٔ ۵۵۶
۱
ز بزمی برنمی خیزد سرود نغمه پردازی
همین از خانه تنگ جرس می آید آوازی
۲
دلم پر مایه است از درد چاکی خواهد از تیغت
که باید خانه ارباب دولت را در بازی
۳
به گیتی گرچه مشهورم ولی از کام دل دورم
چه سود از امتیاز من دریغا بخت ممتازی
۴
صدای آشنا زین شش جهت نشنیده ام هرگز
مگر گاهی که از کوه غمم می آید آوازی
۵
زرشک چشم خود خون می خورم در جستجوی او
که هر مژگانش هم پائی بود هم بال پروازی
۶
بزنجیرم نشاید داشت در بزم ورع کیشان
بکوی مطربان در بندم از ابریشم سازی
۷
منم آن بلبل کز شوق گل بیخود روم آنجا
نشان یابم گل خونین اگر در چنگل بازی
۸
کلیم از دست دادم اختیار خانه دل را
چنان کانجا ندارم جای پنهان کردن رازی
نظرات