کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۵۶۱

۱

دلگشائی نبود آنچه ز صحرا یابی

این متاعیست که در گوشه تنها یابی

۲

گوشه ای گیر که از یاد خلایق بروی

نه که از عزلت خود شهرت عنقا یابی

۳

ایکه دلشاد بتحسین عوامی چه شود

گر دمی صد نظر از صورت دیبا یابی

۴

هر مرادیکه نشد ز انجم و افلاک روا

از در دلها یا از دل شبها یابی

۵

از دل خویش اگر زنگ غرض دور کنی

هر چه زشت است درین آینه زیبا یابی

۶

نرسد دست تو گر بر ثمر نخل امید

سعی کن کابله چند ته پا یابی

۷

بال پرواز فلک داری و قانع شده ای

که ببزمی که روی جای ببالا یابی

۸

عجبی نیست ز حرص تو کلیم ار خواهی

ضامن از حق زپی روزی فردا یابی

تصاویر و صوت

نظرات