کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۶

۱

گرم خون کردم به مژگان آه آتشناک را

شسته‌ام از آتش خود کینهٔ خاشاک را

۲

حرز مینا هست از بدگردیِ گردون چه باک

در بغل داریم سنگ شیشهٔ افلاک را

۳

آسمان کودن‌پرست و ما همه فطرت‌بلند

چون توان خس‌پوش کردن شعلهٔ ادراک را؟

۴

تا رواج شانه را آیینه در زلف تو دید

می‌کند در رنگ پنهان سینهٔ بی‌چاک را

۵

در ره سرکش سواری دست و پایی می‌زنیم

کز حرم آورده صید لایق فتراک را

۶

در گلستانی که زلف سنبلش آشفته نیست

پیچ و تاب خاطرم پیچیده دست تاک را

۷

انتخابی کرده‌ام از گرم و سرد روزگار

اشک گرم خویش و آب چشمهٔ درناک را

۸

اشک و آه من به این عالم کلیم آورده‌اند

آتش بی‌دود را، سیلاب بی‌خاشاک را

تصاویر و صوت

کلیات دیوان کلیم » تصویر 161
دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۱۰۷

نظرات