
کلیم
غزل شمارهٔ ۶۵
۱
علاج عاشق دلگیر سیر بستان نیست
به چشم تنگدلان غنچه کم ز پیکان نیست
۲
ز استخوان شهیدان اگر نخیزد دود
دلیل راهروان کس درین بیابان نیست
۳
ز بهر تن زرهی نیست به ز نقش حصیر
برای سر سپری بهتر از گریبان نیست
۴
حدیث تلخ از آن لب برون نمیآید
که شور طوفان در طبع آب حیوان نیست
۵
به دور حسن تو گل از نظر چنان افتاد
که چشم رخنهٔ دیوار بر گلستان نیست
۶
ز راه پر خطر عشق زین عجب دارم
که سیل ریگ روانش به فکر طوفان نیست
۷
مرا ز صحبت مینای باده شد روشن
که رازِ هرکه تنکظرف گشت پنهان نیست
۸
ز باد دامن، بر هم خورد محبتشان
میان شعله و شمع اتحاد چندان نیست
۹
یکی است خانهٔ زنجیر و خانهٔ دنیا
درین دو خانه فراغت نصیب مهمان نیست
۱۰
چگونه پای به دامان عافیت پیچی
کلیم آبلهها گر فراخ دامان نیست
تصاویر و صوت

نظرات