کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۷۳

۱

زان سینه چه راحت که ره زخم به در نیست

بادی نخورد بر دل اگر خانه دو در نیست

۲

با این همه تنگی که نصیب دهن اوست

داغم که چرا روزی ارباب هنر نیست

۳

چشمت غم آن زلف سیه روز ندارد

از ماتم همسایه درین خانه خبر نیست

۴

از خضر مکش منت بیجا، به ره عشق

کز بحر ره قافلهٔ موج به در نیست

۵

زان غمزه به دل می‌رسدم از ره دیده

صد زخم که در پیش رهش سینه سپر نیست

۶

از چرخ چه مینالی اگر بخت نداری

بی‌طالعی طفل ز تقصیر پدر نیست

۷

زین صرفه که در طینت ایام سرشتند

در باغ جهان مایه اگر هست ثمر نیست

۸

گر بار به دوزخ نگشائیم چه سازیم

ما را که مطاعی بجز از هیزم تر نیست

۹

در خاک وطن تخم مرادی نشود سبز

بیهوده کلیم اینهمه سرگرم سفر نیست

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۱۳۴

نظرات