کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۷۶

۱

یک‌رنگم و در کوی دو رنگیم وطن نیست

سِیلم که مدارا به کسی شیوهٔ من نیست

۲

افتادن دیوار کهن، نو شدن اوست

جز مرگ کسی در پی آبادی من نیست

۳

خوبان نپسندند حق صحبت دیرین

نظاره فریب است مطاعی که کهن نیست

۴

جام تهی و برگ خزان دیده نماید

روزی که ز رخسار تو آئینه چمن نیست

۵

هم طالع اشعار بلندیم به گیتی

ما را هنری بهتر از آواره شدن نیست

۶

مستغنی‌ام از ننگ خورش زانکه درین بزم

چون شیشه مرادست هوس وقف دهن نیست

۷

موجم که سفر از وطنم دور نسازد

آوارگی‌ام باعث دوری ز وطن نیست

۸

دخل کج این شعر شناسان زمانه

گر زلف شود لایق رخسار سخن نیست

۹

مخصوص کلیم است سیه بختی جاوید

این ابر به فرق دگری سایه فکن نیست

تصاویر و صوت

نظرات