کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۸۶

۱

هر قدم لغزیدنی فرش قدمگاه من است

چاه راهم چون قلم پیوسته همراه من است

۲

گشته از افتادگی آن سرفرازی حاصلم

کاسمان در سایهٔ دیوار کوتاه من است

۳

از طریق راست خاشاکِ خطرها رفته‌اند

هر چه در راه من است از طبع گمراه من است

۴

گرچه راهی را به سر طی می‌کنم همچون قلم

سرنوشت تازه‌ای هر گام در راه من است

۵

روی مقصودی ندیدم هیچگاه از پرده‌پوش

سرمهٔ افتاده از چشم اثر آه من است

۶

بس شکست از کارگاه مومیائی دیده‌ام

روز بد هرگز نبیند گرچه بدخواه من است

۷

کاهش فقر از غرور خاکساری کم نکرد

همت پرواز عنقا در پر کاه من است

۸

این فغان جان و دل آخر نمی‌گردد کلیم

هر چه جانکاه است در این راه دلخواه من است

تصاویر و صوت

نظرات