کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۸۷

۱

محتسب بر حذر از مستی سرشار من است

سنگ بگریزد از آن شیشه که در بار من است

۲

آسمان مشتری جنس هنرها گردید

که دکان سوختنم گرمی بازار من است

۳

از دهن غنچه صفت دست اگر بردارم

قفل دیگر ز حیا بر لب اظهار من است

۴

گره گریه به تیغ از گلویم وانشود

نخل ناکامی‌ام و عقدهٔ غم، بار من است

۵

نزنم یک نفس خوش که تلافی نکند

بخت بد گرچه به خواب است خبردار من است

۶

گَرد از چهرهٔ من پاک به سیلی سازد

آنکه در بی‌کسیِ عشقِ تو غمخوار من است

۷

از دل روشنم اسرار دو عالم پیداست

حیف ازین آینه کارایش دیوار من است

۸

دخل بیجا همه جا در سخنم می‌آید

این مگس لازم شیرینی گفتار من است

۹

شکوه از اختر طالع نتوان کرد کلیم

زینت بخت و گل تارک ادبار من است

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۴۰۳

نظرات