کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۹۱

۱

پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت

ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت

۲

باریک‌بینی‌ات چو ز پهلوی عینک است

باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت

۳

وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست

رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت

۴

در راه عشق گریه متاع اثر نداشت

صد بار از کنار من این کاروان گذشت

۵

از دستبرد حسن تو بر لشکر بهار

یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت

۶

حب‌الوطن نگر که ز گل چشم بسته‌ایم

نتوان ولی ز مشت خس آشیان گذشت

۷

طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی

یا همتی که از سر عالم توان گذشت

۸

مضمون سرنوشت دو عالم جز این نبود

آن سر که خاک شد به ره از آسمان گذشت

۹

در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست

در قید نام ماند اگر از نشان گذشت

۱۰

بی‌دیده راه گر نتوان رفت پس چرا؟

چشم از جهان چو بستی از او می‌توان گذشت

۱۱

بدنامی حیات دو روزی نبود بیش

آن هم کلیم با تو بگویم چه‌سان گذشت

۱۲

یک روز صرف بستن دل شد به این و آن

روز دگر به کندن دل زین و زان گذشت

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۳۳۶
کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۶۷

نظرات

user_image
سفید
۱۴۰۱/۰۹/۰۳ - ۱۷:۰۹:۴۸
  شاهکار... بی نهایت زیبا... بی نهایت... خدایش رحمت کناد...  
user_image
سفید
۱۴۰۱/۰۹/۰۳ - ۱۷:۱۰:۵۵
  طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی یا همتی که از سر عالم توان گذشت...  
user_image
سفید
۱۴۰۱/۰۹/۰۳ - ۱۷:۱۲:۱۳
  بی دیده راه گر نتوان رفت پس چرا چشم از جهان چو بستی از او می توان گذشت...    وای...  
user_image
امین
۱۴۰۲/۰۱/۰۱ - ۱۷:۴۱:۱۳
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن روز دگر به کندن دل زین و زان گذشت به به... واقعا به به... درود بر کلیم کاشانی
user_image
a P
۱۴۰۲/۰۴/۰۴ - ۱۸:۵۴:۴۴
روزی به پیر میکـده گفتم که عمر چیست؟ پلـکی به روی هم زد و گفتـا جهان گذشت   گفتم که مــرگ فــــرصــت دیـــدار میــدهـد گفت این عروس از بر صدها جوان گذشت   گفتم که عشق چیست تهی کرد جـام و گفت برهر کسی به شیوه ای این داستان گذشت   دیـشـب بـیـــاد گفتــه استــادم ایـن دو بیـت از نــوک خامه بــود ولـی بـر زبان گذشت   کافسانــه حیـــات دو روزی نــبــود بیــش آن هـــم کلیـم با تـــو بگــویم چنـان گذشت   یک روز صرف بستن دل شد به این و آن روز دگـر بـه کندن دل زیـــن و آن گذشت