کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۹۴

۱

درِ صد زخم جفا زان مژه بر دل باز است

غمزه زان ناوک کج سخت درست انداز است

۲

هرکه خودبین و خودآرا ز هنر بی‌خبر است

همچو طاووس که پر زینت و کم پرواز است

۳

سر توحید ز زنجیر شود معلوم است

صد دهان نغمه سرا باشد و یک آواز است

۴

دخل بیجا ندهد غیر خجالت اثری

تیر کج باعث رسوائی تیرانداز است

۵

طوطی آن روز که منقار به خون رنگین کرد

گشت روشن که چه روزیّ سخن‌پرداز است

۶

دیده بگشا که هم امروز بوَد روز جزا

زنگ آئینه سزا یافتن غماز است

۷

در وفا طایر تصویر توان گفت مرا

بستهٔ یک چمنم دائم و بالم باز است

۸

چون دل مرده شود زنده ز تأثیر سخن

این گهر گرنه کلیم از صدف اعجاز است

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۳۹۶

نظرات