کلیم

کلیم

شمارهٔ ۱ - شکوه از ناتوانی اسب

۱

خدایگانا اسبی که داده‌ای به کلیم

ز ناتوانی هرگز نرفته رو به نسیم

۲

همیشه از عرق خویش کشتی است در آب

شده به یک جا از لنگر رکاب مقیم

۳

برای رفتن هر گام خوش کند ساعت

ز رگ کشیده بر اندام جدول تقویم

۴

ز بس که کاهل طبعش ز راه ترسیده

رمد ز جاده همچون ز مار شخص دهیم

۵

اگر نه اسب مرا دیده است افلاطون

چنین دلیر نگفتی که عالم است قدیم

۶

سکندری‌خور و گه‌گیر و بدلجام و حرون

کسی ندارد زین گونه اسب خوش تعلیم

۷

به کون نشست چو سر از سکندری برداشت

به چوب دنگ تو گویی نشسته است کلیم

۸

چه تازیانه که ازو صُنع ایزدی خورده

بدینقدر که سرش کرد بر دمش تقدیم

۹

پل صراط شده گردنش ز باریکی

چو اهل حشر بر او یال مضطرب از بیم

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۱۸۸

نظرات