
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۳۳ - در مرثیهٔ پسر خود گوید
۱
نور دو دیدگان ز لقای تو داشتم
یک سینه پر زمهر و هوای تو داشتم
۲
من جان و زندگی خودای جان و زندگی
گر دوست داشتم ز برای تو داشتم
۳
هر رنج و هر بلا که ز ایّام داشتم
از بهر دفع رنج و بلای تو داشتم
۴
حقّا که گرچه خلق جهان عیب می کنند
محراب روی خود کف پای تو داشتم
۵
تا روز هر شبی بدو پا ایستاده من
دو دست برخداز دعای تو داشتم
۶
گرچه ز روزگار وفاکس ندیده بود
از روزگار چشم وفای تو داشتم
۷
بر بند شد دلم که کلید مرادها
رخسار خوب طبع گشای تو داشتم
۸
جای تو بی تو گردش گردون بمن نمود
الحق نه این امید بجای تو داشتم
۹
با این دل شکسته و این جان ناشکیب
کی طاقت فراق لقای تو داشتم؟
۱۰
معذور دار، دست شریعت رها نکرد
گر ماتم تو من نه سزای تو داشتم
۱۱
دردا و حسرتا که همه باد پاک بود
امّیدها که من به لقای تو داشتم
۱۲
بنگر چه سخت جانم و چون سنگدل که من
دم میزنم هنوز و عزای تو داشتم
نظرات