
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۲۶ - و قال ایضاً
۱
لبالبست دهانم زماجرایی چند
که جز که با لب خود با کسی نیارم گفت
۲
شکایتی که از ابنای عصر هست مرا
بگویم و نکنم شرم، نی نیارم گفت
۳
زبان زنطق فرو بسته ام بمهر سکوت
نه آنکه طبع ندارم، بلی نیارم گفت
۴
زیم آنکه نماندست دوستی محرم
ز صد هزار غم دل یکی نیارم گفت
۵
بترک شعر بگفتم، چرا؟ از آنکه دروغ
ز حد ببردم و یک راست می نیارم گفت
۶
سزای یک یکشان آنچنان که من دانم
کسی نداند گفتن، ولی نیارم گفت
۷
سخن چگونه توان گفت کاهل این ایّام
سزای مدح نیند و هجی نیارم گفت
تصاویر و صوت

نظرات