
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۰
۱
ندانم غنچه را بلبل چه گفتست
که بس خونین دل و چهره کشفتست
۲
مگر رازی که او را با صبا بود
یکایک فاش در رویش بگفتست
۳
تو گویی آتش افتادست در خار
ز بس گلها که از گلبن شکفتست
۴
بجز در حلقۀ لاله نیایی
گهر هایی که چشم ابر سفتست
۵
اگر چه فتنۀ باغست نرگس
بدان شادم که آخر فتنه خفتست
۶
صبا کرد آشکارا بر سر چوب
هر آن خرده که گل در دل نهفتست
۷
دو سر در یک قدم بنمود نرگس
بنا میزد، چه زیبا طاق و جفتست
تصاویر و صوت

نظرات
ناصر
عین. ح
جعفر مصباح