
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۰۱
۱
دمید صبح، چه خسبی چو بخت من برخیز؟
بساز چنگ و برآور خروش رستاخیز
۲
ببوی باده بر آمیز نکهت گل را
که شب بروز بر آمیخت صبح رنگ آمیز
۳
مرا ز مستی دست قدح ستان بنماند
بدت خویش قدح را بحلق من در ریز
۴
بجام باده فرو برسرم وگر ترسی
که غرقه گردم، زلفت بست دست آویز
۵
محیط چرخ دخانیست، چشم ازو فکن
بسیط خاک غباریست، از سرش برخیز
۶
نه آسمانی، با ما زمان زمان بمگرد
نه روزگاری ،با ما نفس نفس مستیز
۷
بدست رطل گران دادیم باوّل بار
بپای مستی اگر مردی از سرم مگریز
۸
ترا که گفت که چون روزگار هر ساعت
بلا چون ریگ بغربال چرخ بر من بیز؟
تصاویر و صوت

نظرات