
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۰۲
۱
ای ز روی تو آب بر آتش
دل ریشم متاب بر آتش
۲
ای زرشک خط تو چون خط تو
جگر مشک ناب بر آتش
۳
بجز از خال و چهرة تو زدود
من ندیدم حباب بر آتش
۴
بر رخت دل چرا نهم خیره؟
دل نباشد صواب بر آتش
۵
لطف تو غالبست بر خشمت
زانکه چیرست آب بر آتش
۶
زلف هندوی تو بسان منست
ساخته جای خواب بر آتش
۷
لیک من ساکنم بیاد تو ، او
میکند اضطراب بر آتش
۸
زانک ب خون بیگناهان ریخت
میکنندش عذاب بر آتش
۹
گفتمش: چشم تو چرا فکند
این دل پر ز تاب بر آتش؟
۱۰
گفت: آری بنزد بیماران
رسم باشد کباب بر آتش
نظرات