
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۰۴
۱
مکن بر من ستم جانا از ین بیش
بکارت می نیاید به بیندیش
۲
لبت خون می چکاند از دل من
نمک خون آورد پیوسته از ریش
۳
مرا دل خود ز جور چرخ ریشست
تو بیهوده نمک بر ریش مپریش
۴
بخون زندگانی تشنه ام زانک
که سیر آمد دلم از هستی خویش
۵
ازین پس دست ما و دامن صبر
ببینم تا چه خواهد آمدن پیش
۶
همی یکسان نماند کار گیتی
گهی نوشست کار او و گه نیش
۷
بصبر احوال دیگر گون شود هم
کسی باید که دارد صبر ازین بیش
۸
ز تو روزی بکام دل رسم لیک
بخون دل بر آید کار درویش
نظرات