
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۰۷
۱
تا دل اندر مهر دلبر بسته ام
در بروی خوشدلی در بسته ام
۲
خوشدلم در عشق آن شیرین پسر
زانکه دل در تنگ شکر بسته ام
۳
گرچه هستم چون کمر در بند او
طرفها بنگر کزو بر بسته ام
۴
تا شدستم فتنه بر گلگون رخش
عافیت را رخت بر خر بسته ام
۵
با دو چشمش کرد عبهر همسری
خواب از آن بر چشم عبهر بسته ام
۶
تا بچشم او مگر باشم عزیز
نقش روی خویش از زر بسته ام
۷
چون صراحی هر دمش خدمت کنم
زان کمر پیشش چو ساغر بسته ام
۸
با لعب لعلش بسی کوشیده ام
تا بجانی بوسه یی سر بسته ام
۹
گفتمش آن قامت و رخسار چیست؟
گفت: مه را بر صنوبر بسته ام
۱۰
گر ز عشقش جان برم خونم بریز
وین گرو صد بار دیگر بسته ام
نظرات