
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۱۲
۱
چو درد دلست این که من درفتادم؟
که در دام عشق تو دلبر فتادم
۲
چه بد کرده بودم که ناگاه ازین سان
بدست تو شوخ ستمگر فتادم
۳
به میدان عشق تو در ، اسب سودا
همی تاختم تیز و در سر فتادم
۴
بدین گونه هرگز نیفتادم ار چه
درین شیوه صد بار دیگر فتادم
۵
مرا با چنین صبر و دل عشق بازی
نبود اختیاری ، ولی در فتادم
۶
ز غرقاب این غم رهایی نیابم
که در موج دیده چو لنگر فتادم
۷
خیال لب و زلف و رویش بدیدم
بسر در گل و مشک و شکر فتادم
۸
بلغزید دستم از آن زلف مشکین
بدان چاه سیمینش اندر فتادم
۹
در آن چاه جانم خوش افتاد لیکن
ز بدبختی خویش بر در فتادم
تصاویر و صوت

نظرات
nabavar