کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

شمارهٔ ۱۱۶

۱

عید کنون عید شد که روی تو دیدم

کار کنون راست شد که در تو رسیدم

۲

با چه برابر کنم چنین دو سعادت

من که مه عید را بروی تو دیدم

۳

جان و جوانی بباد دادم از یراک

بوی سر زلف تو زیاد شنیدم

۴

در هوس آن که بر خط تو نهم سر

سوی تو همچون قلم بفرق دویدم

۵

راه چو زلفت دراز بود و چو شانه

پای شدم جمله و بسر ببریدم

۶

شرح یکی از هزار هم نتوان داد

آنچه من از دست فرقت تو کشیدم

۷

در طلب آفتاب روی تو چون صبح

دم نزدم من که پیرهن ندریدم

۸

دولت وصل تو یار من شد و آخر

جان خود از دست هجر باز خریدم

تصاویر و صوت

نظرات