
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۱۷
۱
چه جفا بود کز آن ترک ختن نشنیدم
چه محالات کز آن عهد شکن نشنیدم
۲
هر کسی را گوید کو را دهنی هست، و لیک
من بسی جستم و جز نام دهن نشنیدم
۳
تا بدیدم که سمن رنگ رخش بر خود زد
پس از آن پیش چمن بوی سمن نشنیدم
۴
راز زلف تو اگرچه ز صبا فاش شدهست
من حکایت بجز از مشک ختن نشنیدم
۵
راستی راسخن قدّ تو هر جا که برفت
بجز آزادی از سر و چمن نشنیدم
۶
دوش بگذشتم و دشنام همی داد مرا
خدمتش کردم و پنداشت که من نشنیدم
۷
گرچه لعلش ز سر ناخوشیی آن میگفت
من از او خوش تر از آن هیچ سخن نشنیدم
۸
عقل آن روز که من بر پی دل می رفتم
گفت: کانجا نه صوابست شدن،نشنیدم
تصاویر و صوت

نظرات