
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۴۲
۱
من از وجود برنجم مرا چه غم بودی
اگر وجود پریشان من عدم بودی؟
۲
همه عذاب وجودست هر چه می بینی
اگر وجود نبودی عذاب کم بودی
۳
نه بیم مرگ بود در عدم نه حسرت عمر
نه آرزو که مرا بیش ازین درم بودی
۴
نه ترس آتش دوزخ نه هول رستاخیز
که خود تمام بدی گر همین دو غم بودی
۵
نه از تهی دستی بار بر دلی بودی
نه از قوی دستی بر کسی ستم بودی
۶
کری کند که عدم بر وجود بگزینند
اگر خود آفت هستی همین شکم بودی
۷
نبود می من ازین سان در آرزوی عدم
اگر وجود نه بار درد دل بهم بودی
۸
اگر وجودی بودی در امن و آسایش
از آن وجود مرا نیز رزق هم بودی
۹
ولی وجود که در ترس و رمج و بیم بود
اگر نبودی خود غایت کرم بودی
نظرات