
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۵۴
۱
ترسم آن نوش ز لب کم سخنی
در زبانها فتد به بی دهنی
۲
زاهد ار بیند آن دو لعل چو می
ساتکینی کشد برو سه منی
۳
رنگ و بوی از رخ و خطش گیرد
دیبۀ چین و نافه ختنی
۴
ای که از چهره ماه بر فلکی
وی که از قدّ سرو در چمنی
۵
با چنین چشم و روی و لب که تراست
با گل و نرگس و سمن بزنی
۶
از رخ و غمزه خنجر و سپری
آفتابی تو یا گل و سمنی
۷
چون خرامی بگاه آمد شد
فتنۀ صد هزار مرد و زنی
۸
بی میانی، چرا کمر بندی
تا مرا در غلط همی فکنی
۹
پشت مشک و بنفشه بشکتی
آخر این زلف برکه می شکنی؟
۱۰
گرچه در زلف تست جای دلم
در میان دل غمین منی
۱۱
تا بدانی که از لطافت و حسن
هم تو در بند زلف خویشتنی
نظرات