
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۶۰
۱
بازم لباس صبر به صد پاره کردهای
بازم ز کوی عافیت آواره کردهای
۲
ترسم خجل شوی اگرت آورم بروی
آن جورها که بر من بیچاره کردهای
۳
هرچ آسمان به خنجر مرّیخ میکند
تو در زمین به غمزهٔ خونخواره کردهای
۴
خود با دل تو لابۀ ما سودمند نیست
گویی به رغم ما دلی از خاره کردهای
۵
گویند رستخیز به هم برزند جهان
این بازیی ات خود که تو صدباره کردهای
۶
کو داد و داوری؟ که کنم بر تو من درست
تا بیسبب چرا دل من پاره کردهای
۷
گفتی که رایگان غم من میخوری نه بس
الحق تو این شگرفی همواره کردهای
نظرات
حمیدرضا