کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

شمارهٔ ۱۸

۱

دلم در آرزوی عشق روی جانانست

بعشق می نرسم این همه بلا زانست

۲

همه ازین سوی عشقست هر چه رنج و بلاست

چو جان بعشق گروکشت کار اسانست

۳

چو اهل عشق نباشی و لاف عشق زنی

تو آن کمال شناسی و عین نقصانست

۴

نخست شرط ره عشق دیدة بیناست

که عشق چهرة خوبان نه کار کورانست

۵

چو دیده ور شدی آنگه حجاب بسیارست

که شرح هر یک از آنها ببایدت دانست

۶

چو از حجاب بروتی برون شدی یک یک

حجاب هستی تو صد هزار چندانست

۷

چو هستی تو ز پیش تو رخت بر بندد

کلوخ آینة حسن روی جانانست

۸

چو در سراچۀ عشق آمدی ز مدخل صدق

گناه طاعت محضست و کفر ایمانست

۹

غمان بیهده از دل بعشق دفع شود

چو عشق صدق بود درد عین درمانست

۱۰

بجان عشق توان زنده جاودان بودن

خنک دلی که حیاتش بلطف این جانست

تصاویر و صوت

نظرات