
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۲۰
۱
بریز سایۀ زلف تو عقل گمراهست
غلام روی تو چون آفتاب پنجاهست
۲
مرا ز حسن تو تا دیده داد آگاهی
ز خویشتن نیم آگه خدای آگاهست
۳
کمند زلف تو زان میکشد مرا در خود
که زلف تو شبه رنگست و روی من کاهست
۴
همیشه سایۀ حسن تو بر سر خورشید
چنانکه سایۀ خورشید بر سر ماهست
۵
لب تو نیک بدندان ماست وز پی او
همیشه این دل غمگین بکام بدخواهست
۶
شدند از بر من صبر و هوش وز پیشان
دلم برفت و کنون دیده بر سر راهست
۷
بروزگار ،وصال تودر نشاید یافت
که وعدۀ تو درازست و عمر کوتاهست
نظرات