
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۲۶
۱
چو روی خوب تو خورشید آسمان هم نیست
بقّد و قامت تو سر و بوستان هم نیست
۲
ببوی آنکه برنگ رخ تو گردد گل
بسی تکلّفها کرد و آنچنان هم نیست
۳
بجان ز لعل تو بوسی خریدم و دانم
که گر نباشد سودی درین زیان هم نیست
۴
دو دست من ز میانت چه طرف بر بندد
ترا چوبا کمر آن نیز در میان هم نیست
۵
امید بوس و کنار از تو شد بریده از آنک
بدیدنی ز تو قانع شدیم و آن هم نیست
۶
کم از دهان تو باشد مرا ز لذّت وصل
که نیم چندان روزی از آن دهان هم نیست
۷
بداده ام دل و جان تا همی خورم غم تو
که در هوای تو غم نیز رایگان هم نیست
۸
بنیکویی و شگرفیّ تو ببانک بلند
نه در سپاهان، کاندر همه جهان هم نیست
۹
گرفتم آنکه دلت راست نیست با چاکر
لطافتی بدروغ از سر زبان هم نیست؟
نظرات
Mehrdad