
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۳۸
۱
ز لعلت عکس در جام می افتاد
نشاط عالمش اندر پی افتاد
۲
جهانی می پرستی پیشه کردند
چو از رویت فروغی بر می افتاد
۳
جمالت پرده از رخسار برداشت
گل از بس شرمساری در خوی افتاد
۴
سراپایم چو نی در بند عشقست
غمت در من چو آتش در نی افتاد
۵
دل سرگشتهام زان پس که خون شد
بدست عشق تو دانی کی افتاد
۶
ز راه دیده بیرون رفت و عشقت
نشان خون بدید و بر پی افتاد
۷
دلم با عارض سادهدل توست
که طرّاری چو زلفت بر وی افتاد
۸
دلم بردی نگه دارش که هرگز
شکاری این چنینت در نی افتاد
نظرات
عین. ح