کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

شمارهٔ ۵۷

۱

مکن ای دوست اگر بتوان کرد

هر چه از شور وز شر بتوان کرد

۲

نه دل من که بیک غمزۀ تو

عالمی زیر و زبر بتوان کرد

۳

چون سر زلف تو از مشک سیاه

دلی از خون جگر بتوان کرد

۴

نبود لعل وگرنی چو لبت

لبی از تنگ شکر بتوان کرد

۵

توز من روی نهان کرده و پس

گویی اندوه مخور، بتوان کرد؟

۶

صبر تا چند کنم از رخ تو؟

صبر آخر چقدر بتوان کرد؟

۷

جگرم خستی و خونم خوردی

دل ببردی، چه دگر بتوان کرد؟

۸

نیم جانی که بماندست اکنون

به منش بخش اگر بتوان کرد

۹

بهر آن بد گه کنی خرسندم

که از آن نیز بتر بتوان کرد

۱۰

با رخ تو همه کاری چون زر

بتوان مرد و بزر بتوان کرد

۱۱

رحمتی از تو توقّع دارم

به بیندیش مگر بتوان کرد

تصاویر و صوت

نظرات