
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۵۸
۱
ز رویت دسته گل می توان کرد
ز زلفت شاخ سنبل می توان کرد
۲
ز قدّ چفتۀ من در ره عشق
بر آب دیده ام پل می توان کرد
۳
ز نوک غمزۀ تو بی محابا
سزا در دامن گل می توان کرد
۴
ز اشک و چهره در عشقت همه سال
بسیم و زر تجمّل می توان کرد
۵
نمی شاید سپردن دل بزلفت
نه نیز از وی تغافل می توان کرد
۶
نه چون غنچه دهن در می توان بست
نه افغان همچو بلبل می توان کرد
۷
بزلف کو برو آهسته بنشین
همه روز این تطاول می توان کرد
۸
دلم بر دست و سر می پیچد از من
چه گویی این تحمّل می توان کرد
۹
بدشنامی دلم را شاد می دار
که باری این تفضّل می توان کرد
تصاویر و صوت

نظرات
عین. ح