کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

شمارهٔ ۷۹

۱

آه کان قاعدۀ وصل چنان هم بنماند

زان همه عیش و طرب نام و نشان هم بنماند

۲

اشک من خود سپری بود و لیکن گه گاه

مددی بود ز خون دل و آن هم بنماند

۳

جان بسی کدم و در سینه همی پروردم

غم عشق تو نهان، لیک نهان هم بنماند

۴

گه گهم از تو بدی زخم زبانی بدروغ

خود باقبال من آن زخم زبان هم بنماند

۵

تن در اندوه دهم غم خورم و دم نزنم

که چنین هم بنماند چو چنان هم بنماند

۶

خود همان بد که مرا بی دل و شیدا کردی

ورنه آن دل بتوای جان و جهان هم بنماند

۷

دو سه روز دگر این زحمت ما میکش ازانک

ناگهانت خبر آید که فلان هم بنماند

۸

گفته بودی نگذارم که بماند دل تو

راستی را دل تنها نه که جان هم بنماند

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
عین. ح
۱۴۰۰/۰۲/۰۸ - ۱۴:۰۵:۵۶
بیت سوم: جان بسی کندم