
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۸۲
۱
تا نگارم رای رفتن می زند
عشقش آتش در دل من می زند
۲
هجر او خون دل من می خورد
وصل او می بیند و تن می زند
۳
می خورم سیلیّ محکم از غمش
ایمه، سیلی چه؟که گردن می زند
۴
خطّ و رخسارش تو پنداری کسی
غالیه در برگ سوسن می زند
۵
ماه در شب دیده یی خرمن زده؟
روز و شب بر ماه خرمن می زند
۶
گر دلم ز درای رخسارش رواست
راستی را رای روشن می زند
۷
آنچه من با یار سنگین دل کنم
عشق او با من همین فن می زند
۸
من گریبانم می درم از دست او
او همان دستم بدامن می زند
۹
چشم او بر دوستان تیغ جفا
گویی اندر روی دشمن می زند
۱۰
لابۀ ما در دل سنگین او
باد پنداری بر آهن می زند
نظرات
عین. ح