
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۹۶
۱
اگر امروز آن بتم همدم نیاید
نصیب جان من جز غم نیاید
۲
نیامد دوش و جانم بر لب آمد
ز بیم آنکه امشب هم نیاید
۳
اگر چه وعده داد و خورد سوگند
ولی با این همه ترسم نیاید
۴
مرا گر ناید او ناید و گر نی
غم و اندوه و محنت کم نیاید
۵
چه سودار آید او زین پس؟که جانم
نباشد مانده گر این دم نیاید
۶
من او را از برای سور خواندم
و لیک او جز که با ماتم نیاید
۷
کرا نزدیک او شاید فرستاد؟
چو کس در راز او محرم نیاید
۸
وگر او را نباشد آمدن رای
بقول هر که در عالم نیاید
نظرات