
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۱۲۲ - ایضا له
۱
دانی که طمع چه گفت با من؟
بشنو که ز لطف و ظرف باشد
۲
با خواجه اگر تو برف اوّل
بر کار کنی شگرف باشد
۳
تا تتماجی کنیم ترتیب
چون روغن و آرد و ترف باشد
۴
گفتم که نیاورم این که ترسم
کان موجب جور و حرف باشد
۵
لیکن بفرستم ار تو خواهی
شعری که به جای برف باشد
۶
مقصود به هر چه حاصل آید
از مرد کریم حرف باشد
۷
ای آنکه به چشم فکر غوّاص
بحر کرم تو ژرف باشد
۸
این شعر مرا به برف برگیر
پیداست که خود چه صرف باشد
۹
لطفی کن و هر چه میفرستی
باید که سه چار ظرف باشد
نظرات