کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

شمارهٔ ۲۱۲ - وله ایضا

۱

ای نکرده به عهد خویش از بخل

شکم یک گرسنه از نان سیر

۲

زین تغابن که نان همی خاید

بینمت سال و مه ز دندان سیر

۳

هر گرسنه که از تو نان طلبد

میرد از نان گرسنه وز جان سیر

۴

افگنی خون چو پسته در دل آنک

دهن او کنی ز بریان سیر

۵

درکشد سفره ات ازو دامن

روی نانت ندیده مهمان سیر

۶

بس که خوان طعام گستردی

کآرزوها شدند از آن خوان سیر

۷

به سفر میروی برو که شدند

از وجودت همه سپاهان سیر

۸

اجل و چاه و گرگ در راهند

رو ببین روی خویش و یاران سیر

۹

کس ز پهلوی تو نخورد مگر

بخورد شیر در بیابان سیر

۱۰

رو به آب سیاه تا بخورند

قحبه ای چند نان و حمدان سیر

تصاویر و صوت

نظرات