
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۲۳۵ - وله ایضا فی استدعاالّتبن
۱
بدرگاه خواجه شدم دی سوار
بدان تا ز دیدار او برخوردم
۲
ز بهر عمارت بدان پیشگاه
یکی تودة خاک آمد برم
۳
دو سه توبره کاه در پیش او
که شایستی ار بودی آن بر سرم
۴
به لفظی که دانند آنرا خران
همی گفت در زیر لب استرم
۵
چه بودی گر این خاک من بودمی
من آن بخت نیک از کجا آوردم
۶
از این خاکم اندر دهان آمد آب
سزد گر دگر خاک را نسپرم
۷
از این پس تو بر خاک ره می نشین
که آن بهتر از لاشۀ لاغرم
۸
که هم آب و هم کاه دارد ببر
من از دور باد هوا می خورم
۹
برو خواجه را از زبانم بگوی
که ای چشمۀ جود و کان کرم
۱۰
مرا نیز از کاه پر کن شکم
که آخر نه از خاک ره کمترم
۱۱
رسولم ز استر بنزدیک تو
ادا کردم و دردسر می برم
تصاویر و صوت

نظرات