کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

شمارهٔ ۲۴۰ - وله ایضا

۱

نسیب و مدح و تقاضا فزون زده قطعه

درین دو روزه به هر خواجه‌ای فرستادم

۲

کم از جوایی باشد به راست یا به دروغ

خدای داند اگر کس به خیر و شر دادم

۳

بسی نکوهش خود می‌کنم که بیهوده

برین گروه چرا راز خویش بگشادم

۴

هرار...خر اندر... زن همه شان

اگر دهند وگرنه چو اندر افتادم

۵

دریغ روز جوانی که در محالاتش

به باد دادم و او نیز داد بر بادم

۶

ز عمر آنچه بهین بود رفت و در همه عمر

به کام خویش یکی روز نیست بر یادم

۷

قیاس آنچه بماندست از آنچه شد می‌کن

تو گیر خود که رسد زندگی به هفتادم

۸

به عمر مانده اگر شادی است مردم را

من از زمانه به عمر گذشته بس شادم

۹

ز فنّ شعر به یکبارگی شدم بیزار

که آبروی برد هر زمان به بیدادم

۱۰

اگر هوس بود آن راز سر برون کردم

وگر طمع بود آن را ز دست بنهادم

۱۱

خدای عزّوجل مان قناعتی بدهاد

که راستی را من زین طمع به فریادم

۱۲

اگر نه آفت این حرص مرده‌ریگ بود

چه فرق زشت و نکو و خراب و آبادم؟

۱۳

به پای بر سر هر سفله ایستادن چیست؟

چو از تتّبع لذّات باز ایستادم

۱۴

چو راستیّ و زبان‌آوری‌ست پیشهٔ من

چو سرو و سوسن کم زان که بینی آزادم

۱۵

ازین سپس شرف عرض خود نگه درام

که گو شمال بدین پند داد استادم

تصاویر و صوت

نظرات