
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۲۷۱ - وله ایضا
۱
ما نه مردان سرپنحه و بازوی توایم
کارما با جدل و قوّت بازو مفکن
۲
ما به پشتیّ چو تو صدر همی سینه کنیم
این چنین لاغریان را تو ز پهلو مفکن
۳
با روی شهر سلامت زرضای تو کنند
وقت خوفست عمارت کن و بارو مفکن
۴
هر چه با سگ بتوان کرد بکن با من لیک
شیر مردا! گنه گرگ بر آهو مفکن
۵
جرّه بازان همه از بیم تو پر می فکنند
تو همای کرمی صعوه و تیهو مفکن
۶
دم بدم لاف هوای تو زنم همچون نای
پس چو چنگم زعنا در پس زانو مفکن
۷
هم حق خدمت و هم حرمت پیریست مرا
این همه حرمت و حق خیره بیکسومفکن
۸
گرهی کان به سه سالت شود از ابرو باز
بدو چشمت که بیک لحظه برابرو مفکن
نظرات