کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

شمارهٔ ۲۷۹ - و له ایضاً

۱

ای کف راد تو معمار جهان

جاودان بادا معمار چنین

۲

هم ز نور دل و رایت دارند

ماه و خورشیددو رخسار پنین

۳

بدسگال تواگر شد کم و کاست

کرد اقبال تو بسیار چنین

۴

همّتت از پی دنیا گفته

چه خطر دارد مردار چنین

۵

دی اشارت بتو می کرد قضا

گفت کز من شنو اسرار چنین

۶

تا جهانت زدستاروران

کس ندیدست کله دار چنین

۷

دشمن ار جنگ تو جوید زخری

بر منه بر دل خود بار چنین

۸

خود کفایت کند آن کار ترا

آنکه کرد دست و صدبار چنین

۹

نیک دانی که فرو دستانرا

دست گسرند بادوار چنین

۱۰

بر زیانند همه اهل هنر

خاصه با سستی بازار چنین

۱۱

حاصلی اندک و خرجی بسیار

روزگاری بد و اشعار چنین

۱۲

شعر بی قدر و هنر بی قیمت

وانگهم کیسه و انبار چنین

۱۳

تو زمن فارغ و من بی ترتیب

طبع من نازک و دلدار چنین

۱۴

با چنین خرج بسندم نبود

هر یکی روز دو دینار چنین

۱۵

غم کارم خور و تیمارم دار

بتو خواهم غم و تیمار چنین

۱۶

گر چنین باشد کارم بخلل

خللی هم بکند کار چنین

۱۷

خرج یک هفته نباشد ، گر من

بفروشم دوسه دستار چنین

۱۸

کار من گرچه بسی دشوار است

سهل گردد زتو دشوار چنین

۱۹

بده انصاف من از بهر خدا

تو برای من و گفتار چنین

۲۰

چون تو ممدوحی و انعام چنان

مثل من مادح و اشعار چنین

۲۱

کرده در مدح تو دیوانی جمع

همه پر گوهر شهوار چنین

۲۲

هیچ تشریف تو ناپوشیده !

لایق آید زتو کردار چنین ؟!

۲۳

گیر ، کین حرمان در خورد منست

کرمت نیست سزاوار چنین

تصاویر و صوت

نظرات