
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۳۰۰ - ایضا له
۱
ای بر محکّ عقل وجود تو ناسره
ای مجمع مساوی اخلاق یکسره
۲
گر بگذری بر آنکه ز مویی ضعیف تر
چیزی از وتراش کنی همچو استره
۳
گرچه خریتر از خری هیچ نقص نیست
تا مر تراست سیم بخروار در خره
۴
اقبال بین که روی نهادست سوی تو
او را چه می کنی؟ که تو گولی و غتفره
۵
گر خاطر تو تیره و طبعت نبهره است
هم آب تست روشن و هم سیم تو سره
۶
ریشت جوال گوز و بروتت جوال دوز
جمله شکم چو خنب و دهان همچو خنبره
۷
از دست تو برون نتوان کرد زر به دوز
کان دست مرد ریکت قفلست وزر بره
۸
اندر دهان نگیری از بخل آب خویش
از تشنگی اگر رسدت جان به غرغره
۹
شاید کز اهل فضل فزونی به جاه و مال
زیرا که هم گرانی و هم سرد مسخره
۱۰
هر کو تهی ترست بمعنی به عهد ما
او را بلند تر بود ایوان و منظره
۱۱
اکنون کز اهل فضل خران بر سر آمدند
تو بر سر آمدی ز خران همچو تو بره
نظرات