
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۳۱۵ - وله ایضا
۱
دریا دلا تو آنی، کز فیض طبع روشن
گرد سواد شبهت، از روی دین بشستی
۲
پیشت نهاد گردون، هر ارزو که کردی
زان پیشتر که گفتی، زان بیشتر که جستی
۳
در نوبت بزرگی، هر چند چون فذلک
در آخر الزّمانی ، در مرتبت نخستی
۴
جود تو برتواتر ، چون حادثات گیتی
فضل تو بی نهایت، چون شکر تندرستی
۵
منسوخ شده بیک ره، در دور دانش تو
اعجاز نظم صاحب، تحسین شیخ بستی
۶
گردون که دایم آرد، هر سختیی برویم
آورد از طرفها، در کار بنده سستی
۷
از روی لاف گفتم، آرم به خاک پشتش
هر چند این حکایت ، خود بود محض رستی
۸
دستم ببست ناگه، وافکند زیر پایم
پس گفت خیز و بنما، این چابکی و چستی
۹
فریاد من رس اکنون، کم دست و پای بسته
با چون فلک حریفی باید گرفت کستی
نظرات