
کمالالدین اسماعیل
شمارهٔ ۳۴۷ - ایضا له
۱
ز ابر چون برف سیم باریدی
گر بدی چون دل تو دریایی
۲
باشد اومید با کفت گستاخ
هر زمان می کند تمنّایی
۳
باز چرخ خرف دگر باره
با من از سر گرفت ایذایی
۴
ناگهان در میان فصل ربیع
برفی آغاز کرد و سرمایی
۵
ز استینم برون نشد دستی
ز استانم برون نشد پایی
۶
نه ز انگشت آتشم تبشی
نه ز هیزم خلال بالایی
۷
طمع خام گفت رو لختی
هیزم آخر بخواه از جایی
۸
تا چو در مطبخ تو چیزی نیست
ما بدان می پزیم سودایی
۹
گر سخای تو مصلحت بیند
بکند اینقدر مواسایی
نظرات